شعر در مورد گناه ، نکرده و غیبت و زبان و گناه عشق و توبه و امام زمان از حافظ
شعر در مورد گناه
شعر در مورد گناه ، نکرده و غیبت و زبان و
گناه عشق و توبه و امام زمان از حافظ همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این
مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار
گیرد.
شعر در مورد گناهکار
گیرم که مرا جواب کردی خوش باش
تهمت زدی و خراب کردی خوش باش
آن روز که با خودت گلاویز شدی
گر آینه را مجاب کردی خوش باش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره گناهکار
قبرستان چه میکنی
گفت:باجمعےنشسته ام
که آزار نمیرسانند
حسادت نمیکنند
تهمت نمیزنند
خیانت نمیکنند
قضاوت نمیکنند
بالاتر از همه
اگرازپیششان بروم
پشت سرم بدگویی نمیکنند
شعر درباره گناهکار بودن
اگر من ترک ارباب وفا کردم پشیمانم
اگر اینگونه بـا ساقی جفـا کردم پشیمانم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد گناهکار بودن
روزی ار دست دهد پاسخ آن خواهم گفت
که به اندیشه من تهمت بیرنگی زد!
واژه ها را به سرم ریخت مرا مفتون کرد
اشک من ریخت ز چشمم اما
کینه ای در دل من جای بماند
ثارگونه در گوشم میزند تنبوری
کینه ای کان همه نامردمیش بار بداد
بی تبسم فشرم بر سر هم دندانها
تا زمانی که شود باز دهانم پر خشم
تا بریزد به سرش آتش طوفان دلم!
عاقبت فاتح این قاعده تلخ منم
من که میراث ز اشتر برم اندر کینه
بر نخیزد ز دلم دشمنی دیرینه…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد گناه نکرده
طعم لبخند من از
جنس گس پرواز است
چشم من
جنگل مفهوم نگاهی که
چو زیتون سرسبز .
به پرم تهمت پرواز نمی چسبد اگر
در قفس ریخته احساس من از دست کسی
دلم انبار یزرگی ست
که انباشته از
بوی خوش خاطره است…
شعر درباره گناه نکرده
می روم از خانه ات امّا پشیمان نیستم
بعد از این دیگر اسیر بند و زندان نیستم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره گناه نکرده
لبریز دردم و درمان من تویی
پاییز سردم و پایان من تویی
با کفر چشم تو آغشته ام ولی
آوای هر دم و ایمان من تویی
ای بهترین بهانه برای سعادتم
از یار طردم و امکان من تویی
دادم ز کف همه دار و ندار خود
من برگ زردم و تاوان من تویی
گفتم بجویمت ز گناه نکرده ام
پیدا نکردم و پنهان من تویی
ای آفتاب سحرگه ! طلوع کن
من ذرّه گَردم و تابان من تویی
معصومی از غمش دل پرخون خویش را
دیوانه کردم و حیران من تویی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد گناه غیبت
تفسیر می کنم
دیدار ما یک اشتیاق کودکانه بود
یک لبخند نیمه کاره
یک دیدار نیمه پاره
و یک لحظه ی زیبای سوخته.
گناه من چیست ،
در این عبور ناگزیر ؟!؟
گناه تو چیست ،
یک مشت حرف خورده و قورت داده شده ؟!؟
من و تو
دو واژه ی جدا
من و تو
شاید هم ( ما )
تقاس کدامیت جرم کنار هم بودنمان را خریده ایم؟!؟
و کدامین دست
چشمانت را رو به ستاره سیاه کرد ؟!؟
شعر درباره گناه غیبت
آسمان باتو
زمین با تو
زمان با تو
و ذرات جهان با تو
می رقصند
و من
این بی دل بی زبان
عاشق دلخسته ی سرشکسته
صمً بکم
نظاره را ایستاده ام
پادافره کدامین گناه نکرده را
در من نمی نگری
با نو .
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد گناه عشق
در شبی که فکر تو در من غوغا می کرد
به گمانم انگار
راز چشم های تو را فهمیدم
بی پناه از سیل غم
به پشیمانی خود خندیدم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره گناه عشق
عیسی بر صلیب آدم
درد نداشت
دیده ام
دخترکی روح فروش تن سوز
در ازای قرص نان شام آخر!شراب پیشکش.
طفل علیل چکمه ء قرمز میخواست
دریغ از پا و پول نداشته
داور باز هم به نفع گرفته
با نفخ صور دیر هنگام
کوپن عشق و شرافت باطله اعلام شدو زندگی نیز
به کدامین گناه نکرده زنده به گورجسدهوس؟
همان سیب دندان زده ؟
گرسنه بود شاید
مثل تن فروش زیبای عاشق قصه
آن که گفتی خداست
که در این نزدیکیست
چه میخواهد از خود کرده اش که تدبیر نیست؟
شعر در مورد عشق و گناه
آری می خواهم نمانم
گویند عذاب را برای گناهکاران می باید
مرگم را سخت کنید
گناه نکرده ام را ببخشید
جسدم را به درندگان دهید وباقی را بسوزانید
مرا در دیار جاوید تنها بگزارید
نه دیگر عاشق نمی شوم
دیگر کسی را دوست نمی دارم
گویند مرگ عشق همه را ترسانده
اعتماد بدون عشق هیچ است
زرد می شوم می سوزم خاکستر می شوم اما عاشق نمی شوم
نه دیگر عاشق نمی شوم…تنهایم بگزارید
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد گناه عشق
جناب قاضی ،
حداقل اجازه بدهید یک دقیقه
من هم حرف بزنم
جرم کرده ام ، قبول!!
عاشق بودم – قبول – !
اما قبل از مرگم بگذارید حرفم را بزنم .
همین آقا که ایستاده پشت میز
بمن گفت دوستت دارد !!!
و آن خانم که در ردیف هفتم
با روسری بنفش نشسته
و نگاهم میکند
بمن گفت که روزی هشتصد بار
توی دفتر مشقت بنویس دوستت دارم
من که گناه نکرده بودم هنوز
من که عاشق نشده بودم هنوز
دوستش داشتم – همین !!
دوستش دارم – همین !
دوستش خواهم داشت
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر نو در مورد گناه عشق
خش خش برگ خزان آن شب پاییزی
و سکوتی که شکست ناگهان از لب تو, میشناسی تو مرا؟
منم آن بلبل مست
غافل از تیزی تیغ که کمان تو رها کرد و به قلبم بنشست!
نگرانم …
نگرانم که همه شهر شده دام بلا
دل حیران من از لاته برون جسته بدنبال تو می گردد و بس!
غافل از مردم مست
شهر خالی شده از آدم خوب
بی گمان بار سفر باید بست!
که دگر نیست جایی که بگریم با خود و برارم فریاد
که به دادم برسید
مرگ آمد و من هیچ ندارم در دست!
من نه می نوشیدم و نه در داشتن ساغر و می کوشیىم ..
بی جهت از نظر آدمکان مست شدم
به گناه نکرده رانده و پست شدم!
بیشتر بخوانید : شعر در مورد ریش سفید ، شعر و جملات زیبا در مورد ریش سفیدان
شعر در مورد گناهان
ندانستم که مه رویان بعهد خود نمیپایند
از آن عهد و از آن پیمان پشیمانی پشیمانی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد گناهان زبان
گناه من – نه همین است که گفته ام آری؟
چگونه می شود آنرا به پای عشق بگذاری؟
دلم به جرم گناه نکرده می سوزد
چه گویمت که ندانی ز رسم دلداری
چه می کنی تو بگو کار اهل دل این است؟
چه می شود ز تو بر من نباشد آزاری؟
Comments
Post a Comment